وقتی از تاریخ انتشار یک کتاب، سال ها گذشته است، متقاضی دارد، گرفتار ممیزی هم نیست، ولی در بازار نشر موجود نیست چه باید کرد؟ قطعاً اگر این تقاضا برطرف نشود، کتاب دیگری جای آن را پر نمی کند. ناشر تا مطمئن نشود، کتاب در تیراژی که قابل عرضه باشد، فروش نمی رود، روی آن سرمایه گذاری نمی کند. باید تقاضا به حد معینی برسد تا سرمایه گذاری کند. پس آن تعداد متقاضی کم چه، آیا باید آنها را رها کرد؟ البته گاهی کتابی متقاضی قابل توجهی هم دارد ولی تجدید چاپ نمی شود.
با توجه به این نکته ی مهم که هیچ کتابی، کتاب دیگری» نیست و موجود زنده ایست که حق ادامه حیات دارد و مادی نیست؛ اگر کتابی حتی یک متقاضی داشته باشد، در این وانفسای کتاب نخواندن، باید آن را عرضه کرد. وقتی ناشر به هر دلیلی مبادرت به چاپ مجدد نمی کند و نویسنده با تقاضا مواجه است، می تواند بعد از طی شدن فرجه ی زمانی بین خود و ناشر، آن را به شکلی که صلاح می داند در اختیار مخاطب قرار دهد.
معمولا در قرارداد اولیه، این موضوع بین ناشر و نویسنده حل می شود که حق انتشار مجدد کتاب، تا مدت زمان معینی، معمولاً شش سال برای ناشر محفوظ است و نویسنده هم حق تألیف اش را از او می گیرد و بعد از این فرجه ی زمانی، نویسنده می تواند کتابش را برای چاپ به ناشر دیگری بسپارد.
حال به هر دلیلی؛ مثل قرار دادن نویسنده در گروه های حزبی، جناحی یا باندبازیهای رایج؛ نویسنده ناشر دیگری برای چاپ کتابش نمی یابد و یا به اصطلاح ناشری حاضر به سرمایه گذاری روی کتاب او نیست، از طرفی نویسنده هم با تقاضا روبه رو است، بنابراین آن را به اشکال مختلف در اختیار متقاضی قرار می دهد و این به ضرر ناشر نیست به چند دلیل:
آن کتاب زنده می ماند، جایگاه واقعی _ نه حمایتی_ خودش را پیدا می کند و ناشر متوجه می شود که سرمایه گذاری روی این کتاب برایش نفع مادی و معنوی دارد.
سلیقه ی واقعی و نه حمایتی مخاطب کتاب شناخته می شود.
ناشران دیگر را متوجه این موضوع می کند که آن کتاب، هنوز متقاضی دارد و می توانند روی آن سرمایه گذاری کند.
کتاب در دسترس متقاضی ای قرار می گیرد که با جست وجو در مورد مطلبی به عنوان آن رسیده است و آن را می خواهد؛ ولی در بازار موجود نمی باشد.
با همه ی این ها، باید دید در قانون نشر وقتی یک کتاب هنوز متقاضی دارد، مشکل ممیزی هم ندارد، تا چه میزان ناشر می تواند از چاپ آن سرباز بزند و این به وفور در حوزه نشر ما اتفاق می افتد. جناح بندی های ی، پر کردن بیلان کاری، آمارسازی و غیره از دلایل این موضوع است. به نظر من، یک راهش می تواند تغییر موضع آمار انتشار، چه برای ناشران خصوصی و چه دولتی، از تعداد عنوان به تعداد جلد کمک کننده خواهد بود. چون در این صورت کتابی که حق حیات و متقاضی دارد، زنده می ماند و خوانده می شود، بیلان کاری ناشر هم پر می شود و از طرفی کتاب های ضعیف و صرفاً انتشار یافته به خاطر پر و پیمون شدن بیلان کاری، راهی بازار نشر نمی شوند. از جهتی گسترش باند و باندبازی هم کم می شود و در مجموع موجب ارتقاء سطح کیفی کتاب ها می شود.
اطلاعیه ی تغییر رویکرد انجمن ادبی ناوردالبرز
انجمن ادبی ناوردالبرز در طی سال های گذشته اقدامات ارزنده ای در آموزش و ارتقاء سطح کیفی آثار دفاع مقدس و یادگیری انجام داده است. نویسندگانی که با کلاس های آموزشی به عنوان نوقلم شروع کردند و اکنون صاحب یک یا چند اثر هستند گواه این مدعاست. پوشیده نیست که این مهم با کمک و همکاری معاونت های فرهنگی ارگان هایی مانند اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، حوزه هنری و اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز به ثمر رسیده است.
هیئت مدیره انجمن ادبی ناورد ضمن تشکر از همه ی عزیزانی که با ما همدلی و همکاری داشتند، و تقدیر از تلاش هایی که صورت گرفته است و همه برای ترویج فرهنگ ایثار، وحدت و همدلی که از ثمرات پرداختن به موضوع دفاع مقدس در ادبیات می باشد، اعلام می دارد که با استعانت از خداوند متعال در راستای اهداف اصلی انجمن فعالیت های خود را با رویکرد جدیدی در سال آینده ادامه می دهد.
تجربیات هیئت مدیره در طی دوران فعالیت انجمن از بدو تأسیس تا به امروز نشان می دهد که فضای محیطی فعالیت، به شدت تغییر کرده و نیاز به تغییر در رویکردهای آموزشی و غیره می باشد.
از جمله این که، محدود کردن انجمن و قلم نویسندگان به یک حوزه در ادبیات، ما را از استفاده از منابع وسیع دانش های فردی در حیطه های دیگر محروم می کند. از طرفی نمی توان نویسنده را مجبور کرد حوزه ی خاصی را مدنظر خود قرار دهد، در حالی که چرخیدن در جهان ادبیات با موضاعات بی شمار به کمک غنای دانش نویسنده و آثار او می آید.ً
مسئله ی دیگر استفاده بهینه از فضای اینترنت است. فرصت سرعت رشد و توسعه آموزش های مجازی و دستیابی به آخرین دستآوردهای ملی و ارتقای کیفی و کمی آثار بر اساس استانداردهای ادبی و هم گام با نویسندگان مطرح کشور و کسب مرجعیت علمی در حوزه ادبیات ملی، مستم ایجاد مجموعه ای پویا با فعالیت اختصاصی در زمینه آموزش مجازی می باشد. ورود بیش از پیش حیطه های جدید ادبیات و علوم انسانی نیاز به استفاده از پیشرفت های تکنولوژیک در روش های تدریس می شد که روز به روز تمایل به حرکت از آموزش های سنتی معلم محور، به روش های هنرجو محور که یادگیری را در کنترل هنرجو قرار می دهد، بیشتر احساس می شود.
رویکرد جدید، در سیستم ارائه خدمات تغییر فاحشی خواهد داشت که امیدواریم باعث افزایش میزان و کیفیت خدمات به اعضاء محترم و علاقه مندان حوزه ادبیات باشد.
اهداف اصلی تغییر رویکرد از قرار زیر می باشد:
- تدوین برنامه های آموزشی به صورت درس گفتار با همکاری اساتید این حوزه
-جذب هنرجو در رشته های مختلف مرتبط با ادبیات
- ایجاد تغییر در آموزش از طریق توسعه آموزش مجازی
- تعاملات با ارگان ها به منظور ایجاد فضایی برای همکاری
- فراهم سازی بستر سخت افزاری و نرم افزاری پیشرفته مناسب برای ارائه آموزش های مجازی
بنابراین با تصمیم اکثریت اعضاء هیئت موسس و هیئت مدیره ی انجمن ادبی ناورد به اطلاع می رساند:
الف) نام انجمن که ناورد» و به معنی میدانگاه، یا محل نبرد» بود با تغییر رویکرد فعالیت ها به فرازالبرز» تغییر می یابد.
ب) اعضاء انجمن وماً نباید از نویسندگان دفاع مقدس باشند.
پ) اهداف کلی انجمن که شامل ارتقاء سطح کیفی و کمی آثار دفاع مقدس بود، محدوده ی موضوع فعالیت خود را به تمام حوزه های ادبیات تغییر می دهد.
ت) ایجاد سایت با نام انجمن از دیگر مواردی است که اولویت اجرایی دارد.
مراحل قانونی و اداری این تغییرات شروع شده و در حال انجام است.
با تشکر
هیئت مدیره انجمن ادبی فراز البرز
کمیت عنوان، کتاب را می میراند
فاطمه دهقان نیری
ماده یک قانون حمایت از پدیدآورندگان می گوید: از نظر این قانون به مولف و مصنف و هنرمند پدید آورنده» و به آنچه از راه دانش یا هنر و یا ابتکار آنان پدید می آید بدون در نظر گرفتن طریقه یا روشی که در بیان و یا ظهور و یا ایجاد آن به کار رفته اثر» اطلاق می شود.
در ماده دوم مواردی که شامل این قانون می شود را نام برده اند که موضوع این نوشتار مورد زیر است.
-کتاب و رساله و جزوه و نمایشنامه و هر نوشته دیگر علمی و فنی و ادبی و هنری.
در ماده سوم این قانون آمده است: حقوق پدید آورنده شامل حق انحصاری نشر و پخش و عرضه و اجرای اثر و حقوق بهره برداری مادی و معنوی از نام و اثر اوست.
حقوق مادی اثرهایی که در نتیجه سفارش پدید می آید تا سی سال از تاریخ پدید آمدن اثر متعلق به سفارش دهنده است مگر آن که برای مدت کمتر یا ترتیب محدودتری توافق شده باشد.
حقوق معنوی شامل حق انتساب اثر به خالق، حق انتشار یا عرضه به صورت ناشناس یا با نام مستعار و حق حفظ تمامیت اثر (مانند هرگونه تغییر یا تحریف) میشود. حقوق معنوی از هرگونه حقوق اقتصادی وابسته به حق تکثیر جدا هستند.
حقوق معنوی در ایران نیز به رسمیت شناخته میشود، البته در قوانین ایران به نوع این حقوق اشارهای نشده است. طبق ماده ۴ قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان در ایران حقوق معنوی را نمیتوان به موجب قرارداد به غیر انتقال داد و این حقوق محدود به زمان و مکان نیست، یعنی دائمی است و با مرور زمان ساقط نمیشود و عوامل مکانی مانند محل اقامت پدیدآورنده یا محل انتشار یا عرضه در آن بیتاثیر است.
این خلاصه چیزی است که در قانون اساسی ما آمده است اما در واقع چه اتفاقی می افتد.
نویسنده با خلاقیت و تولید فکر، اثر نوشتاری را می نویسد. آن را به ناشر ارائه می کند. ناشر با تخمین فروش کتاب بر اساس موضوع، محتوی و شهرت نویسنده برای چاپ اثر با نویسنده قرارداد می بندد. این قرار داد توافقی است و منوط به ویژگی های اثر و اشتهار نویسنده است.
معمول این قراردادها در صورتی که ناشر بخواهد سرمایه گزاری کند از شش تا هشت درصد قیمت پشت جلد به تیراژ، در چاپ اول شروع می شود. گاهی در همان قرار داد اولیه برای چاپهای بعدی هم تعهداتی توافقی گذاشته می شود و بیشتر به زمان چاپهای بعدی موکول می شود.
نحوه دیگر این که نویسنده حقوق اثر را برای خودش محفوظ می دارد و اقدام به سرمایه گذاری برای چاپ اثرش می کند. در این صورت انتشار اثر از طریق انتشارات صورت میگیرد و تمام مراحل آن توافقی است. نویسنده تمام هزینههای چاپ که شامل مواردی مانند گرفتن مجوز نشر، ویراستاری، طراحی جلد، صفحه آرایی، هزینه های چاپخانه و غیره می شود را می پردازد تا کتاب تولید شود. برای پخش و توزیع آن هم می تواند با ناشر به توافق برسد و درصدی از قیمت پشت جلد را به اینکار اختصاص دهد یا خودش مبادرت به پخش و فروش اثر نماید. طبیعی است که این مورد نفع مادی مستقیم برای نویسنده ندارد و برای محقق شدن اهداف دیگری مانند داشتن یک یا چند اثر تألیفی برای استفاده از بیمه نویسندگان یا اشتهار یا موارد دیگر صورت می پذیرد. در این نوشتار به این نوع نویسنده شدن و بررسی تبعات مثبت و منفی آن کاری نداریم.
ما در مورد آثاری صحبت می کنیم که برای چاپ اثر توسط ناشر یا متولی دیگری سرمایه گذاری می شود و نویسنده خالق اثر است.
در مورد آثار سفارشی همانطور که در قانون آمده: تمام حقوق مادی اثر در اختیار سفارش دهنده است و همه چیز بر می گردد به قراردادی که بین سفارش دهنده و نویسنده منعقد می شود.
اما در واقع چنین اتفاق می افتد که حق و تألیف یک چاپ به نویسنده داده می شود و در عمل تمام حقوق مادی و معنوی او از اثر گرفته می شود.
دراصل سفارش دهنده تمام حقوق مادی اثر را می خرد که در این صورت نویسنده هیچ حق مادی نسبت به خلق اثرش ندارد و فقط حقوق معنوی برای او محفوظ است که ممکن است در قرارداد برخی از این حقوق را هم واگذار کرده باشد.
در حالی که سفارش دهنده با نویسنده باید قرارداد تألیف ببندد که در این صورت حقوق مولف جدا از این مقوله است و نویسنده ای که به صورت حق تألیف کتابی را برای متولی تولید کرده است، از حقوق خود برخوردار است. توضیح این که سفارش دهنده حقی را برای نویسنده در نظر می گیرد که در موضوعی که او سفارش داده است اثری را خلق کند و این شامل تمام حقوق یک اثر نمی شود و جدای از حقوق مادی و معنوی اثر است. در این صورت هر نوع برداشت از آثار منوط به رعایت حقوق مولف است که نشر الکترونیک، تولید محتوای صوتی، تصویری، تجسمی یا هر برداشت ادبی هنری دیگر از اثر و درصد حق و تآلیف در حد متعارف را شامل می شود.
توضیح این که سفارش دهنده بنا به هر دلیلی می خواهد کتابی را با موضوع مدنظرش به مرحله تولید برساند، برای تحقق یافتن خواسته اش لازم است هزینه های آن را که شامل سفارش اثر به یک نویسنده است بپردازد و بعد از خلق یک اثر، حق تألیف و دیگر حقوق مادی و معنوی متعلق به نویسنده اثر است.
اما رعایت این حقوق هم به نفع مولف است هم به نفع ناشر، هم به نفع متولی، مثال:
فرض را بر این می گیریم که متولی موضوعی را مشخص می کند و لازم می داند کتابی در آن زمینه تولید شود. نویسنده مالکیت معنوی و حقوقی تام در مورد حاصل تفکر و تراوشات ذهنی اش دارد. به او پیشنهاد می شود که در زمینه مورد درخواست اثری خلق کند. او هم می پذیرد.
قراردادی بسته می شود که کلیه حقوق مادی و معنوی اثر بعد از چاپ به اضافه مبلغی که متولی حاضراست بپردازد برای نویسنده محفوظ است. اثر بعد از چاپ منتشر می شود، فروش اثر برای هر سه ضلع این مثلث نفع مادی و معنوی دارد. متولی به ترویج آن چیزی که مد نظرش بوده، رسیده است. ناشر از فروش کتاب سود می برد و نویسنده هم نفع مادی و معنوی خود را می برد. این مسیری است که کارهای سفارشی را به سمت ارتقاء کیفیت اثر می برد.
فروش کتاب نفع مادی و معنوی برای نویسنده دارد، بنابراین تمام سعی اش بر این است که کتاب هم منظور متولی را تأمین کند هم مطابق سلیقه مخاطب باشد هم نگران امضاء و نامش باشد که با محصول فکرش مطرح می شود.
اما در واقع چه اتفاقی می افتد. وقتی متولی فقط کمیت عنوان را در موضوع مورد سفارش در نظر می گیرد، کیفیت اثر فدا شده و آثار سطحی به وفور وارد بازار می شود که نه مخاطب دارد و نه ناشر حاضر به سرمایه گذاری مجدد برای چاپ های بعدی است. کم نیستند آثار مکتوب سفارش داده شده که فقط یک چاپ خورده و به فراموشی سپرده شده اند.
متولی ترجیح می دهد هزینه را صرف تولید یک یا چند عنوان دیگر کتاب کند و باز به این چرخه تولید بی مصرف و هدر دادن هزینه ادامه دهد (چون فقط کمیت عنوان برایش مهم است) در حالی که کتاب یک کالای فرهنگی است و به منظور ارتقاء سطح دانش و فرهنگ جامعه تولید می شود. در حالی که در نظر نگرفتن کیفیت اثر به ضرر متولی، ناشر و نویسنده و مخاطب و جامعه است.
تبعات فرهنگی اجتماعی آن بدتر است. مخاطب با وفور این کتاب ها و کیفیت پایین از این کتاب ها روی گردان می شود. ناشر چون برایش صرف ندارد حاضر نیست برای این کتاب ها سرمایه گذاری کند. وضعیت نویسنده از متولی و ناشر بدتر است. بدتر این که در این وضعیت، کتابی که با تمام این شرایط برایش زحمت کشیده شده است و جوهره ی مطرح شدن، فروخته شدن و خوانده شدن را دارد، به جرگه ی کتاب های کمیت عنوان می پیوندد و در اصل می میرد.
در حالی که کتاب محصول فرهنگی ای است که مدام در حال تولید خود و ارتقاء سطح خود است. قانون این حق را به نویسنده داده که در هر چاپ بتواند محصول فکرش را اصلاح کند، از آن بکاهد یا به آن اضافه کند ولی این روش تولید، یک فکر را در همان نطفه از بین می برد.
چرا باید رویدادها و خاطرات زندگی خود را مکتوب و مجلد کنیم؟
نوشتن کتاب برای شما آنقدر سخت است که مانع شود دست به قلم شوید. ولی می توانید آن را به اهل قلم بسپارید و از نتیجه ی کار شگفت زده شوید.
شاید بارها در کشاکش رویدادهای زندگی با خود اندیشیده اید که سیر زندگی تان چقدر مناسب نوشتن یک رمان یا ساخت یک فیلم سینمایی است. یا در مواقعی که با بی تجربگی جوان ترها برخورد داشته اید، دلتان خواسته به زبانی قابل پذیرش و نه نصحیت گونه، تجربه تان را در اختیارشان بگذارید. شاید هم با خواندن اخبار بعضی رویدادهای اجتماعی بزرگ، با خود گفته اید، اصلا این طور نبود، من خودم آنجا بودم. موارد زیادی از این دست را می توان برشمرد که نیاز نوشتن زندگی نامه های داستانی از اشخاص در جایگاه های اجتماعی مختلف را بیان می کند.
هرگز تردید نداشته باشید که کتابی از زندگی خود داشته باشید، زیرا:
1. تجربه های شما قطعاً به کار دیگرانی خواهد آمد که همان مسیری که شما طی کرده اید را طی می کنند.
2. این تجربه ها می تواند به در راه مانده ها انگیزه بدهد یا برای بر سر دوراهی مانده ها راهی را باز کند. پس تردید برای چه.
3. اگر کسی بخواهد وارد رشته کاری شما شود یک کتاب میتواند ساده ترین راه برای ارتباط با داده ها و اطلاعات جدیدی باشد که در این رشته وجود دارد.
4. در حال تولید اعتبار برای خود هستید. مطمئن باشید کتابی که به نام شما منتشر میشود همان چیزی است که دیگران انتظار دارند بخوانند. آنها از خواندنش لذت خواهند برد و این مسئله را قبل از هرکسی خودتان به محض آماده شدن اثر و خواندنش درک خواهید کرد و این بیشترین اعتبار را برای شما به ارمغان می آورد.
5. کتاب، مثل کارت ویزیت است. پنجرهای به روی فرصتهای جدیدی است که اغلب با ارائه کارت ویزیت از آن انتظار دارند. اگر درونتان پر از ارزشها و اطلاعات ارزشمند است، بهتر است این اطلاعات را با دیگران در میان بگذارید تا خودتان را معرفی کنید و فرصت های جدید را برای خود و دیگران ایجاد کنید.
6. کتاب، دروازهای به سوی موفقیت است. در هر شغلی که هستید نوشتن یک کتاب موجب بالا بردن سطح و ارتقای شغلیتان خواهد شد. حتی یک وبسایت هم نمیتواند به اندازه یک کتاب، اعتماد مشتریها را جلب کند. وقتی مشتریها ببینند شما در حوزه تخصصی خود کتابی دارید، بیشتر به شما اعتماد میکنند و در حقیقت شما را به چشم یک متخصص خواهند دید.
کمی فکر ما را به این نتیجه می رساند که دلایل بسیاری انجام این امر را تأیید می کند.
کتاب شهروند آسمان» را از این اپلیکیشن می توانید دانلود کنید:
اپلیکیشن کتابراه
کتاب شهروند آسمان: خاطرات امیر خلبان محمود انصاری نوشتهی فاطمه دهقان نیری، با نگاهی به سیر زندگی خلبان انصاری، بخشی از تلاشهای نیروی هوایی را به نمایش درمیآورد.
شهروند آسمان (sky citizen) حاصل 20 ساعت مصاحبه است و زندگی این خلبان نیروی هوایی را از بدو تولد تا دوران بازنشستگی را بیان میکند. امیر محمود انصاری که در سال 1351 به استخدام نیروی هوایی درآمد، در سال 1353 برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و سال 1355 به ایران بازگشت. وی مسئولیتهایی مانند فرماندهی دانشکده خلبانی پادگان قلعهمرغی تهران، جانشین فرمانده دانشکده پرواز در اصفهان، فرماندهی سازمان حفاظت و اطلاعات نیروی هوایی پایگاه مهرآباد، پنج سال فرماندهی پایگاه هوایی همدان و شش سال فرماندهی آشیانه جمهوری اسلامی در پایگاه مهرآباد را بر عهده داشته است.
بر کسی پوشیده نیست که در تدوین تاریخ شفاهی، پرسشها حرف نخست را میزنند. از خلال همین پرسشهاست که اطلاعاتی مفید، یا غیرمفید به دست میآید. برخی از کتابهایی که در حوزه تاریخ شفاهی تدوین شدهاند، به صورت گزارش هستند و برخی کتابها هم در قالب مصاحبه. کتاب شهروند آسمان» در قالب مصاحبه تنظیم شده است. نکتهای که درباره پرسشهای این کتاب میتوان به آن اشاره کرد، این است که پرسشها و پاسخها برای ترغیب مخاطب به مطالعه، جذابیت لازم را دارند.
کتاب به مانند بسیاری از کتب خاطرات و تاریخ شفاهی با اشارات زاد و زیست راوی آغاز میشود. 1331 سال نشان تولد اوست در منطقه رستمآباد گیلان. او از کودکی با مشاهده پرواز هواپیماها به پرواز علاقهمند میشود. با مهاجرت خانواده به تهران در سال 1341، زمینه تحقق این آرزوی دوره کودکی فراهم میشود. چنانکه پس از اخذ دیپلم متوسطه برای ثبت نام آموزش دوره خلبانی اقدام میکند، تا آنکه پس از طی مراحل سخت آزمونها و تستهای جسمی، رفتاری و ذهنی در خرداد 1351 به استخدام نیروی هوایی در میآید. آموزشهای سخت فنی، نظامی، زبان آغاز میشود. اولین پرواز را در فرودگاه قلعهمرغی تجربه میکند، او تمام صحنههای اولین پرواز را به خاطر دارد؛ کابین گرم، محیط غریب، بوی بنزین، بوی روغن و.
این کتاب خیلی سریع از دوران کودکی و نوجوانی عبور میکند و وارد دوره جوانی میشود. به عبارتی وقت خواننده را تلف نمیکند و میرود سر اصل قضیه که همان خلبانی» و نیروی هوایی» است. انصاری به خوبی و به دقت از مرارتها و سختیهای آموزش سخن میگوید. در جای جای کتاب میتوان عشق او به آسمان و پرواز را حس کرد. عشقی که او را به حب وطندوستی گره میزند، و برای آن حاضر است هر بهایی بپردازد. او که تعلق به خانوادهای مذهبی دارد، با ورود به فضای نظامی سعی تمام در انجام تکالیف دینی دارد، و حتی تحت آموزشهای سخت و تعب، روزهداری میکند.
انصاری در سال 1353 برای تکمیل دورههای پرواز و خلبانی راهی آمریکا میشود، او در پایگاه لاکلند، شپارد و وب در کنار دیگر دانشجویان ایرانی، پاکستانی، عربستانی و کویتی تحت آموزشهای بسیار فنی و تخصصی استادان آمریکایی قرار میگیرد. دوره حدوداً دو ساله حضور در پایگاههای مختلف آموزش خلبانی مشحون از خاطرات بسیار شیرین و در مواردی تلخ، توأم با دلتنگی برای ایران است. در لابهلای خاطرات آموزش در آمریکا و بعدها خدمت و آموش در ایران، خواننده میتواند با واژهها و اصطلاحات بسیار نظامی و پروازی و نیز با اسامی بسیاری از ادوات و تجهیزات هوایی و هواپیماها آشنا شود.
راوی به زیبایی و با دقت تمام احوال و احساس خود را از بودن در پایگاههای آمریکا به تصویر میکشد. در این میان جالب است شنیدن همراهی مسئولان پایگاه لاکلند برای فراهم آوردن امکانات سحری و افطاری برای دانشجویان مسلمان در ماه رمضان. او به خوبی آموزشهای مختلف با هواپیماهای T37» و T38» را به تصویر میکشد. شنیدن این خاطرات برای کسانی که ذهنیتی از چنین آموزشهایی در آمریکا نداشته و ندارند، میتواند جالب و جذاب و البته تأمل برانگیز باشد. اینکه چطور رژیم پهلوی خود را برای روزهای بحرانی و جنگ با همسایگان آماده میکرد، به راستی محل درنگ است. انصاری خاطرات خود را بی یاد و نام» از دوستان و همراهان پیش نمیبرد.
خصلت بارز خاطرات انصاری بر خلاف دیگر خاطرات منتشره در این زمانه، خود محور نبودن آن است. این امر نقطه قوت و نشان از خودساختگی این مرد بزرگ دارد، که در تشریح فعالیت و جانفشانی دوستان و همرزمانش در جنگ دریغ ندارد. او که خود رزمآور هوایی جنگ است، از خود قهرمان نساخته، اما به شرح حال دیگر خلبانها پرداخته است.
در بخشی از کتاب شهروند آسمان میخوانیم:
استاد خلبان آقای جمیل پاکستانی بود. مرد خیلی خوبی بود. قبلاً ده راید با هواپیمای سبکتر پرواز کرده بودم. هواپیما، هواپیمای جدیدی بود. چرخهایش جمع شونده بود. فرمان داشت، بزرگ و سنگین بود. یک دورهی تخصصی این هواپیما را گذراندم. تقریباً هشت، نُه بار با آن پرواز کردم. استادمان اجازه داد تنها پرواز کنم. با هواپیمای دورهی قبلی اجازه ندادند تنهایی پرواز انجام بدهم. وقتی استاد اجازه داد پرواز مستقل انجام بدهم، اعتماد به نفس زیادی پیدا کردم. حالت عجیبی داشتم. باورم نمیشد. من با علاقهی وافرم به پرواز در دورهی دبستان و دبیرستان، خودم تنها داخل هواپیما بودم. هنوز آن حالت را دارم. خیلی انگیزه، شعف، شادی و شوق داشتم و به درگاه خداوند شکر میکردم.
استادم آنجا نشسته بود، من را تشویق میکرد. چرخها را دادم پایین و رفتم برای نشستن. میگفتند با برج به انگلیسی صحبت نکنیم، چون ممکن است اشتباه کنیم، تازه اولین بار بود. ولی من علاقهمند بودم، انگلیسی صحبت کردم. برج فکر کرد استاد صحبت میکند، جواب انگلیسی به من داد. استاد گفته بود: این شاگرده.» جواب را به فارسی داد. گفت: خیلی عالی صحبت میکنی.» دیگر من جواب ندادم. همان وسط کار، برج گفت خیلی عالی بود. استاد گفت سکوت کند. بعد روی باند نشستم.
رسم بود وقتی دانشجوی خلبانی برای اولین بار پرواز مستقل انجام میداد، بچهها با سطلهای آب، روی پشتبام و پشت در، آماده بودند. سعی میکردند غافلگیرش کنند. قایم میشدند و یک دفعه از هر طرف آب را روی او میریختند. در دانشکدهی خلبانی اصفهان، حوضی درست کرده بودند و دست و پای خلبان را میگرفتند، میانداختند داخل حوض.
داستان کوتاه: صدا
نوشته: نوشین فرزین فرد
دریا آرام بود وباهرموجی که میامد،نسیم خنکی می وزید. آسمان چقدر زیبا و آبی بود .به اطراف نگاه کردم .هیچ کس کنارم نبود.احساس آرامش شدیدی داشتم. درهمین هنگام صدایی به گوشم رسید که نامم را صدا میکرد:زهره زهره به طرف صدابرگشتم ،ناگهان پایم پیچ خورد و از خواب پریدم. برادرم حسن گفت:پاشو دیگه،صبح شده . چقدر می خوابی.الان باید سرکار بریم. گفتم:حسن !یک خواب خوب دیدم. حسن گفت:خواب دختر چپ است.بلندشو تا صدای اسماعیل آقا درنیامده بریم سرکار. اگر بفهمد که دیر آماده شده ایم ،کتک را میخوریم .با بی حوصلگی گفتم :باشه. از جایم بلند شدم وبه دنبال حسن ازآلونکی که اسماعیل آقا برای من وحسن و بچه های دیگر،گوشه حیاط ساخته بود،به راه افتادم .من ازاین آلونک بیزارم چون هروقت واردش میشویم ،آنقدر کوچک است که همیشه من و بچه های دیگر باید مچاله بنشینیم و هروقت هم که بیرون از آلونک میرویم با قیافه زشت و ترسناک و عصبانی اسماعیل آقا مواجه میشویم . من ۱۲ سال دارم و برادرم حسن ۱۴ ساله است . حدود یک سال است که دراین آلونک به اجبار زندگی میکنیم . پدرومادرم هردو معتاد بودند وهردویشان براثر مواد مخدر فوت کردند.یکی از همسایه هایمان ،اسماعیل آقا را معرفی کرد و او هم من و حسن را به این آلونک آورد تا هم سرپناهی داشته باشیم وهم کارکنیم. من کنار در ورودی یک فروشگاه می نشینم وسبزی میفروشم و حسن هم سر چهارراه ،گل مریم می فروشد.امروز هم مثل بقیه روزها از در آلونک بیرون آمدیم که اسماعیل آقا با خشم و تندی گفت:نون مفت ندارم تا شکم شمارا سیر کنم .چرا اینقدر میخوابید؟زودباشید برید سرکار. در هنگامی که سبزی ها را به دست من و گلها را به دست حسن میداد دوباره گفت:یاالله!تا ظهر باید همه را بفروشید وگرنه از ناهار خبری نیست. باصدای بغض آلود وزیرلب درحالی که اسماعیل آقا نشنودگفتم :زودتر توهم بمیری تاازدستت راحت بشویم .
به فروشگاه که رسیدم ،روی زمین سرد نشستم وبا صدای بلند فریاد زدم :سبزی خوردن دارمسبزی تازه دارمهرخانمی که از کنارم رد میشد همین جمله را می گفتم و تا ظهر کارم همین بود.امروز فقط یک بسته سبزی فروختم. ساعت یک بعدازظهر شد و داشتم سبزیها را جمع میکردم که سایه کسی روی زمین توجهم را جلب کرد.سرم را بالا گرفتم و دیدم که یک خانم باکلاس با عینک دودی که به چشم دارد،به من نگاه میکند .خانم پرسید:اسمت چیه؟چند سالته ؟من داخل فروشگاه بودم که صدایت را شنیدم.گفتم:اسمم زهره است و۱۲سالمه.اوگفت:تن صدایت بسیار زیباست. همسر من دررادیو کار میکند . اگر دوست داشته باشی با همسرم درموردت صحبت کنم تادررادیو برای بچه های همسن و سالت،قصه تعریف کنی . وای خدای من !باورم نمیشه . خوابم تعبیر شد. آن آرامش که در خواب داشتم بی جهت نبود. من میتوانم به رادیو بروم و گویندگی کنم ودیگر سبزی نفروشم. با خوشحالی به طرف آلونک رفتم .اسماعیل آقا با دیدن من و سبزی هایی که برگردانده بودم ،میخواست کتکم بزند که با دیدن خانم ،لبخندی زد وگفت :بفرمایید خانم. خانم گفت:من برای بردن زهره اینجا آمدم.اسماعیل آقا با تمسخر جواب داد:اینجا قانون دارد و هرکسی نمی تواند بچه ها را باخود ببرد. خانم هم با لبخند گفت:من قانون را به شما نشان میدهم . درهمان هنگام آژیر ماشین پلیس از پشت در آلونک به گوش رسید .اسماعیل آقا و بچه ها میخواستند فرارکنند که ماموران پلیس آنها را دستگیر کردند .آنها،من و حسن و بچه ها را به یک مرکز بازپروری بردند.یک خبر خوشحال کننده برای من بااین اتفاق این بود که همسر خانم با گویندگی من دررادیو موافقت کرد ومن هم اکنون برای هم سن و سالهای خودم دررادیو قصه تعریف میکنم.
بررسی داستان
فاطمه دهقان نیری
.
سلام خانم فرزین فر. داستانت را خواندم. متاسفانه داستان شما درهیئت تحریریه انجمن رد شد. اما تلاشتان برای ما گرانقدر و دوست داشتنی است.
مواردی بیان می شود تا اگر دوست داشتید در باز نویسی اثر، یا خلق آثار دیگر در نظر بگیرید:
احساس آرامش شدیدی داشتم.»
جمله ای معروف هست احتمالا شما هم شنیدهای: داستان نشان می دهد، نمی گوید.» منظور این است که باید طوری توصیف کنید، دیالوگ بنویسید و فضا را بسازید، که خواننده بگوید چه حس خوبی دارد و آرامش شخصیت داستان را لمس کند، نه بخواند. خواننده را باید ببری درون یک صبح تا خودش زیبایی را حس کند.
لحن و زبان راوی داستان، با سن و سال او مطابقت ندارد.
بازه زمانی که برای روایت داستان انتخاب شده است، مناسب قالب آن نیست.
اتفاق های داستان خیلی کلیشه ای و دم دستی است. خلاقیت و اتفاقی که خواننده را جذب کند ندارد،
داستان درونی نشده است. بنابراین خواننده بعد از نجات دختر هیچ احساس خوش آیندی ندارد. این مشکل میتواند به خاطر به کار نگرفتن همان ابزار داستان نشان می دهد، نمی گوید» باشد.
توصیه ها: داستان های بچه مردم از جلال آل احمد و فیل سفید از همینگ وی را چند بار بخوانید. بعد نقدهایی که در رابطه با آنها نوشته شده را بخوانید. سپس بدون تکیه بر این داستانی که نوشتید، داستان دختر سبزی فروش را جدیدی بنویسید.
برای مدتی از مطالعه داستان های سانتی مانتالیسم و هپی اند، دوری کنید و به جای آن کارهای صادق چوبک و غلامحسین ساعدی را بخوانید.
با امید خواندن آثار خوب شما در آینده ای نزدیک
مراسم رونمایی از مستند پرتره مرتضی سرهنگی با عنوان متولد آذر» با حضور جمع کثیری از شخصیتهای فرهنگی و هنری، اهالی سینما، ادبیات و پژوهشگران کشور در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.
کیانوش گار راغب نویسنده کتاب شنام، درباره ویژگیهای اخلاقی و حرفهای مرتضی سرهنگی گفت: مرتضی سرهنگی انسانی بزرگ، اثرگذار و بسیار آگاه به حرفه خودش است. او را به حق میتوان پدر ادبیات انقلاب و دفاع مقدس نامید، او توانست با نگارش کتابهای اثربخش خود، سبک جدیدی از خاطرهنگاری را ارائه دهد و موقعیت ادبیات انقلاب و دفاع مقدس را از یک فضای نامشخص به یک ثبات و سبک منحصربهفرد برساند. ما در قبل از آقای سرهنگی نیز تولیداتی در حوزه خاطرهنگاری داشتیم اما به دلیل سبک نوشتن و شیوه بیان خاطره مخاطب جذب آنها نمیشد؛ به عبارتی ما خاطرات را خامفروشی میکردیم اما مرتضی سرهنگی بر اساس نیاز مخاطب دست به قلم شد و توانست ضمن رضایت خواننده رونق ویژهای را به ادبیات انقلاب و دفاع مقدس بازگرداند.
نویسنده کتاب عصرهای کریسکان» ادامه داد: مرتضی سرهنگی در متن خود و روایت واقعه انسجام و کشش بسیار بالایی دارد و از همین رو نوشتههای او برای خواننده بسیار جذاب است. همان طور که رهبر انقلاب تاکید دارند، خاطره نقش بسیار مهمی در عرصه فرهنگی و اجتماعی ایفا می کند و کالای ارزشمند فرهنگی است که باید به شکل ویژه در اختیار خوانندگان و مخاطبین قرار گیرد. کتاب ماندگار است و اگر ماندگاری آن با متن های جذاب تضمین شود، سالهای سال در جامعه اثرگذار و اثربخش خواهد بود. از همین رو خاطرات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی به واسطه اینکه هم تاریخ را روایت می کند و هم حماسه را، میتواند برای خواننده هم لذتبخش باشد و هم او را با گذشته، ارزشها، اعتقادات راسخ و ناب پیوندی مجدد بزند که این مسئله می تواند در ادامه مسیر انقلاب، بسیاری از توطئه های دشمن را خنثی کند.
این نویسنده و مدیرعامل انجمن ناوردالبرز» درباره ویژگی های اخلاقی مرتضی سرهنگی گفت: مرتضی سرهنگی، استادی دغدغهمند، بسیار صبور، شایسته و هوشمند است. او به جای اینکه حرف بزند، هدفمند به سراغ اصل مطلب میرود، مخاطب را برانداز میکند، نیازهای او را که شناخت دست به قلم می برد و تولید می کند. اگر نگاهی به تلاش های دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری داشته باشید، بیش از 800 جلد کتاب توسط این دفتر و با حمایت، م و نظارت مرتضی سرهنگی به چاپ رسیده است. حال اگر دو برابر این تعداد کتاب و سوژه نیز توسط آنها رد شده باشد، مرتضی سرهنگی با بیش از 2هزار نویسنده انقلاب اسلامی جلسه داشته و آنها را ارشاد و راهنمایی کرده است. تجارب مرتضی سرهنگی در حوزه ادبیات مقاومت، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بیمانند است؛ از همین رو اشراف بر موضوع، شناخت مخاطب و دغدغه های او برای چاپ کتاب های طراز اول او را از سایرین متمایز می کند.
رضا امیرخانی، نویسنده کتاب رهش از سخنران های این مراسم با اشاره به اینکه برندهای خودروسازی، رانندههای آزمایشی خود را تا زمان پس از بازنشستگی هم نگه میدارند، گفت: با تمام تغییراتی که در طول سالها روی ماشینها صورت میگیرد، هر بار این رانندهها ماشین جدید را آزمایش میکنند تا اصالت آن کمپانی را حفظ کنند. این رانندههای قدیمی میتوانند اصالت یک نامواره را حفظ کنند.
امیرخانی در ادامه صحبتش در مورد فعالیت حوزه هنری گفت: حوزه هنری یک برند است و امروز برای نشان دادن آن نامواره، افرادی مانند سرهنگی، بهبودی و کمری ماندهاند. هنوز وقتی دفتر سرهنگی میروم، بوی همان روزهای اول حوزه هنری را میشنوم و حوزه هنری به امثال سرهنگی نیاز دارد تا اصالت خود را حفظ کند.
در پایان این مراسم، مرتضی سرهنگی ضمن تشکر از تولید کنندگان مستند متولد آذر» و برگزار کنندگان این مراسم، گفت: امروز گرمایی را از لابهلای ادبیات جنگ تحمیلی احساس میکنیم و دست و دل خودمان و مملکتمان را روی این گرما میگیریم. نام دیگر این گرما امید است و انشاءالله با این امید سرمای مشکلات مملکت را پشت سر میگذاریم.
وی گفت: حالا حالاها این سرزمین و فلات کهنسال به گرمای ادبیات دفاع مقدس نیاز دارد. به سربازان دوران دفاع مقدس احتیاج دارد. به سربازانی که هر کدام وقتی به خاک افتادند
اشک و بغض مرتضی سرهنگی به او اجازه نداد سخنش را تمام کند و ضمن تقدیر و تشکر سخنانش را نیمهتمام گذاشت.
مراسم رونمایی از مستند پرتره مرتضی سرهنگی با عنوان متولد آذر»، ساعت 15 یکشنبه، 2 دیماه 1397 در تالار سوره حوزه هنری تهران برگزار شد. این مستند به کارگردانی و تهیهکنندگی سید رضا حسینی، به زندگی و زمانه مرتضی سرهنگی، چهره برگزیده هنر انقلاب و پژوهشگر پیشکسوت دفاع مقدس میپردازد.
ناصر مقدم، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز، صبح یکشنبه 25 آذر 97 در مراسم افتتاح نهمین نمایشگاه کتاب استان البرز که در محل باغ گلهای پارک شهید چمران کرج برگزار شد، با اشاره به اینکه کتاب بهعنوان یک مرجع جایگاه خاصی در میان مردم دارد، اظهار کرد به جهت پارهای از مشکلات روزبهروز شاهد کاهش سرانه مطالعه هستیم.
وی یکی از اهداف برگزاری نمایشگاه کتاب را دسترسی آسان مردم به انتشارات اعلام کرد و گفت: در این نمایشگاه کتابهایی در حوزه کودک و نوجوان، علوم پزشکی، علمی و آموزشی، شعر و غیره در دسترس علاقه مندان قرار میگیرد.»
این نمایشگاه با ۱۳۰ غرفه و با حضور ۳۰۰ ناشر و ۴۸ هزار عنوان کتاب از دیروز آغاز به کار کرد. از ۳۰۰ ناشری که در این نمایشگاه حضور دارند، ۱۳ ناشر از استان البرز هستند.
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز گفت: رونمایی از کتاب، عصر شعر، نقد کتاب، ایستگاه نقاشی و غرفههای ایثار، شهادت و امربهمعروف و نهی از منکر ازجمله برنامههای جانبی این نمایشگاه است.
همچنین کتاب ها در این نمایشگاه با تخفیف ۴۰ درصدی به خریداران ارائه میشود و شهروندان البرزی میتوانند از ساعت ۱۴ الی ۲۱ از غرفههای این نمایشگاه بازدید کنند.»
نمایشگاه تا سیام آذرماه در باغ گلها پارک شهید چمران کرج دایر است.
یازدهمین دوره جایزه جلال برگزیدگان خود را در گروه های مختلف، معرفی کرد:
نقد ادب: کتاب بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» به قلم لیلا سیدقاسم» از نشر هرمس، اثر شایسته تقدیر شناخته شد و معادل ۱۰ سکه جایزه گرفت.
بخش داستان کوتاه: کتاب زخم شیر» به قلم صمد طاهری از نشر نیماژ، شایسته تقدیر شناخته شد و معادل ۱۰ سکه جایزه گرفت.
بخش مستندنگاری: در این بخش دو اثر مشترکاً برگزیده شدند. الف لام خمینی» به قلم هدایتالله بهبودی از انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای ی و رکابن در پی شمس» به قلم حسن کرمی قراملکی از انتشارات ستوده مجموعاً معادل ۳۰ سکه بهار آزادی جایزه گرفتند.
بخش رمان و داستان بلند: جایزه اثر برگزیده این بخش به رهش» نوشته رضا امیرخانی رسید و او معادل ۳۰ سکه (۱۰۰ میلیون تومان) و لوح تقدیر جایزه ادبی جلال آل احمد را از آن خود کرد.
بخش جنبی آتیه داستان ایرانی: جایزه ادبی جلال آلاحمد در این بخش به محمدعلی رکنی، محمدرضا شرفی خبوشان، الهام فلاح و سیدمیثم ان که با رأی مردم به عنوان آتیهداران داستان ایرانی» انتخاب شده بودند، جایزه داد.
مراسم پایانی شانزدهمین جشنواره کتاب رشد، 12 آذر 1397 در ساختمان شهید بهنام محمدی، مرکز آفرینشهای فرهنگی هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با معرفی 38 اثر برتر برگزار شد.
در گروه داوری داستان نوجوانان و بزرگسال، کتابی عنوان برگزیده را به دست نیاورد؛ ولی عنوان برگزیده و جایزۀ تقدیری این گروه بهطور مشترک بهرمان باد و کاه» نوشته محمدرضا بایرامی از انتشارات کتاب نیستان و رمان نجات الاغ» نوشته فاطمه دهقان نیّری از انتشارات محراب قلم رسید.
مراسم اختتامیه هجدهمین دوره ی انتخاب کتاب سال شهید حبیب غنی پور شامگاه دوشنبه ۱۳ اسفند 1397، با حضور جمعی از نویسندگان در مسجد جواد الائمه(ع) برگزار شد. در این مراسم برگزیدگان این جشنواره معرفی شدند، همچنین از خانواده زنده یاد امیرحسین فردی تقدیر شد.
رضا امیرخانی، احمد دهقان، محمدرضا بایرامی، داوود امیریان، محمود احمدزاده، گلعلی بابایی، محسن مومنیشریف، نیکنام حسینیپور، محمد ناصری، ناصر نادری، محمدحسن حسینی، مصطفی خرامان، حبیب یوسفزاده، خسرو باباخانی، مصطفی رحماندوست، علیاصغر جعفریان، ابراهیم زاهدیمطلق و محمدعلی قربانی در این مراسم حضور داشتند.
برگزیدگان این جشنواره:
رمان بزرگسال:
برگزیده: شهرهای گمشده، اثر آیدا مرادی آهنی؛ انتشارات کتاب سده
شایستهتقدیر: ابدی، اثر مهدی صفری؛ انتشارات شهرستان ادب
رمان نوجوان:
برگزیده: نجات الاغ، اثر فاطمه دهقان نیری؛ انتشارات محراب قلم
شایسته تقدیر: زمستان بیشازده، اثر فاطمه نفری؛ انتشارات سوره مهر
رمان کودک:
برگزیده: من مترسکم ولی میترسم، اثر احمد اکبرپور، انتشارات فاطمی
شایسته تقدیر: مهمان دیوها، اثر عباس قدیر محسنی؛ نشر پیدایش
در پایان این مراسم از مرحوم امیرحسین فردی» به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی به عنوان چهره ماندگار چهار دهه ادبیات انقلاب اسلامی تقدیر شد.
مریم فردی فرزند مرحوم فردی در سخنانی کوتاه گفت: خوشحالم در شرایطی که این روزها همه دغدغه نان و گوشت دارند، اما کسانی دغدغه بدون چشم داشت مالی به ادبیات و فرهنگ دارند.
درباره این سایت