وقتی از تاریخ انتشار یک کتاب، سال ها گذشته است، متقاضی دارد، گرفتار ممیزی هم نیست، ولی در بازار نشر موجود نیست چه باید کرد؟ قطعاً اگر این تقاضا برطرف نشود، کتاب دیگری جای آن را پر نمی کند. ناشر تا مطمئن نشود، کتاب در تیراژی که قابل عرضه باشد، فروش نمی ­رود، روی آن سرمایه گذاری نمی کند. باید تقاضا به حد معینی برسد تا سرمایه گذاری کند. پس آن تعداد متقاضی کم چه، آیا باید آن­ها را رها کرد؟ البته گاهی کتابی متقاضی قابل توجهی هم دارد ولی تجدید چاپ نمی شود.

با توجه به این نکته ­ی مهم که هیچ کتابی، کتاب دیگری» نیست و موجود زنده ایست که حق ادامه حیات دارد و مادی نیست؛ اگر کتابی حتی یک متقاضی داشته باشد، در این وانفسای کتاب نخواندن، باید آن را عرضه کرد. وقتی ناشر به هر دلیلی مبادرت به چاپ مجدد نمی کند و نویسنده با تقاضا مواجه است، می تواند بعد از طی شدن  فرجه ی زمانی بین خود و ناشر، آن را به شکلی که صلاح می داند در اختیار مخاطب قرار دهد.

معمولا در قرارداد اولیه، این موضوع بین ناشر و نویسنده حل می شود که حق انتشار مجدد کتاب، تا مدت زمان معینی، معمولاً شش سال برای ناشر محفوظ است و نویسنده هم حق تألیف اش را از او می گیرد و بعد از این فرجه ی زمانی، نویسنده می تواند کتابش را برای چاپ به ناشر دیگری بسپارد.

حال به هر دلیلی؛ مثل قرار دادن نویسنده در گروه های حزبی، جناحی یا  باندبازی­های رایج؛ نویسنده ناشر دیگری برای چاپ کتابش نمی یابد و یا به اصطلاح ناشری حاضر به سرمایه گذاری روی کتاب او نیست، از طرفی نویسنده هم با تقاضا روبه رو است، بنابراین آن را به اشکال مختلف در اختیار متقاضی قرار می دهد و این به ضرر ناشر نیست به چند دلیل:

آن کتاب زنده می ماند، جایگاه واقعی _ نه حمایتی_ خودش را پیدا می کند و ناشر متوجه می شود که سرمایه گذاری روی این کتاب برایش نفع مادی و معنوی دارد.

سلیقه ی واقعی و نه حمایتی مخاطب کتاب شناخته می شود.

ناشران دیگر را متوجه این موضوع می کند که آن کتاب، هنوز متقاضی دارد و می توانند روی آن سرمایه گذاری کند.

کتاب در دسترس متقاضی ای قرار می گیرد که با جست وجو در مورد مطلبی به عنوان آن رسیده است و آن را می خواهد؛ ولی در بازار موجود نمی باشد.

با همه ی این ها، باید دید در قانون نشر وقتی یک کتاب هنوز متقاضی دارد، مشکل ممیزی هم ندارد، تا چه میزان ناشر می تواند از چاپ آن سرباز بزند و این به وفور در حوزه نشر ما اتفاق می افتد. جناح بندی های ی، پر کردن بیلان کاری، آمارسازی و غیره از دلایل این موضوع است. به نظر من، یک راهش می تواند تغییر موضع آمار انتشار، چه برای ناشران خصوصی و چه دولتی، از تعداد عنوان به تعداد جلد کمک کننده خواهد بود. چون در این صورت کتابی که حق حیات و متقاضی دارد، زنده می ماند و خوانده می شود، بیلان کاری ناشر هم پر می شود و از طرفی کتاب های ضعیف و صرفاً انتشار یافته به خاطر پر و پیمون شدن بیلان کاری، راهی بازار نشر نمی شوند. از جهتی گسترش باند و باندبازی هم کم می شود و در مجموع موجب ارتقاء سطح کیفی کتاب ها می شود.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها